جدول جو
جدول جو

معنی مای دله - جستجوی لغت در جدول جو

مای دله
نوعی علف هرز
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُ تَ)
مال دهنده. منعم. معطی. بخشنده:
جان بدهم و دل ندهم کاندر دل من هست
مدح ملکی مال دهی شکرستانی.
فرخی.
از بهر آنکه مال ده و شادکامه بود
بودند خلق زو به همه وقت شادمان.
منوچهری.
عطا از خلق چون جویی گر او را مال ده گویی
به سوی عیب چون پویی گر او را غیب دان بینی.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد که در 25هزارگزی شمال خاوری مشهد، سر راه مالرو عمومی مشهد بکلات واقع شده. جلگه و سردسیر است و 510 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت و مالداری و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران، ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی از دهستان راستوپی است که در بخش سوادکوه شهرستان شاهی واقع است و 560 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دُ رُ)
می فروش. (ناظم الاطباء) ، ساقی:
پس از سر یکی بزم کردندباز
به بازی گری می ده و چنگ ساز.
(گرشاسب نامه ص 27)
لغت نامه دهخدا
(یِ دَ / دِ)
مائده. خوان. سفره: چون از انشاد این قصیده فراغ حاصل آمد مایده نهادند مزین به اصناف مطعوم... (تاریخ بیهق ص 161).
کشیده مایده یک میل در میل
مگس را گاو دادی پشه را پیل.
نظامی.
و رجوع به مائده شود
لغت نامه دهخدا
در مفردات ابن البیطار چ مصرص 35 در فوائد ’اشق’ گوید: ’وینفع من وجع الظهر و المایده’ ولکلرک مترجم فرانسوی ابن البیطار این عبارت را ’برای درد پشت و کمر مفید است’ معنی کرده است و کلمه مایده را بدین معنی در جائی نیافتم و شاید غلطی در کتابت باشد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
خوردنی، خوانی که برآن طعام باشد، یا مائده خرگهی. نعیم بهشتی نعیم آسمانی. یا مائده مسیح. روایت کنند که تا مدتی هر روز بوسیله ابر خوانی برعیسی ع نازل میشد و درآن ماهیی بود بریان بی خار که روغن ازو می چکید. نزدیک سر آن نمک و متصل به دم آن سرکه و بر حوالی خوان انواع تره ها چیده بود و پنج گرده نان بر یکی روغن زیتون بردیگری عسل برسوم روغن زرد برچهارم پنیر و بر پنجم قدید (گوشت بریان) بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مایله
تصویر مایله
مائله در تازی مونث مائل بنگرید به مایل مونث مایل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مال ده
تصویر مال ده
بخشنده، منعم، معطی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مایده
تصویر مایده
((یِ دَ یا دِ))
خوردنی، خوان، سفره، جمع مائدات. موائد
فرهنگ فارسی معین
از سمت داخل، درون
فرهنگ گویش مازندرانی
توخالی، پوک
فرهنگ گویش مازندرانی
درهم، مخلوط
فرهنگ گویش مازندرانی
داخل بیشه، درون جنگل
فرهنگ گویش مازندرانی
میان چیزی، فی مابین
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بازی محلی
فرهنگ گویش مازندرانی
راه میان بر، میان، داخل، میانه، در کانون جمعیتی قرار داشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع رودپی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
سرمایه
فرهنگ گویش مازندرانی
در حیاط
فرهنگ گویش مازندرانی
داخل خانه، پستو
فرهنگ گویش مازندرانی
روز دوم ماده در تقویم تبری
فرهنگ گویش مازندرانی